گسترده دست (گُ تَ دَ / دِ دَ) حاکم. فرمانروا. پادشاه مبسوطالید: همیشه بزی شاد و یزدان پرست براین بوم ما بیش گسترده دست. فردوسی ادامه... حاکم. فرمانروا. پادشاه مبسوطالید: همیشه بزی شاد و یزدان پرست براین بوم ما بیش گسترده دست. فردوسی لغت نامه دهخدا
گسترده دست آنکه بر امور تسلط دارد فرمانروای نافذ: همیشه بزی شاد و یزدان پرست بر این بوم ما بیش گسترده دست ادامه... آنکه بر امور تسلط دارد فرمانروای نافذ: همیشه بزی شاد و یزدان پرست بر این بوم ما بیش گسترده دست فرهنگ لغت هوشیار